مفهوم رفرم، شورش، کودتا، و انقلاب
مفهوم رفرم، شورش، کودتا، و انقلاب
منبع:کتاب،انقلاب اسلامی در مقایسه با انقلاب های فرانسه و روسیه
در بررسی تغیرات و تحولات سیاسی – اجتماعی تمایزی میان انواع مختلف این نوع تغییرات از جمله رفرم، شورش کودتا و انقلاب قایل شدیم. تعاریفی که برای هر یک از عناوین فوق ارایه شده است در حقیقت نشان گر ویژگی ها و تمایزات آن ها در عرف سیاسی است و مورد قبول بیشتر دانشمندان علوم سیاسی می باشد.
در حالی که رفرم، حرکت اصلاحی تدریجی و در چار چوب قانون و از طریق نظام حاکم و در عین حال تحت فشارهای اجتماعی می باشد؛ شورش حرکتی خود جوش و مردمی است. و کودتا حرکتی توطئه آمیز، غیر قانونی و تسط گروهی اقلیت و در عین حال صاحب ابزار قدرت مادی علیه نظام حاکم، به منظور سرنگونی آن و به دست آوردن قدرت سیاسی می باشد و در آن گروه های اجتماعی نقش و دخالتی ندارند. در حالی که انقلاب حرکتی مردمی و در جهت تغییر بنیادین و ناگهانی ارزش های حاکم، ساختارهای سیاسی، رهبری و روش ها و توأم با خشونت داخلی می باشد.
تا کنون کمتر مشاهده شده است آن چه در فرانسه، روسیه و ایران رخ داده چیزی به جز انقلاب نامیده شود و آن هم ناشی از آثار عمیق سیاسی – اجتماعی است که بر جای گذارده اند. در حالی که چنان چه تعاریف فوق معیار طبقه بندی علمی قرار گیرند با توجه به بررسی مقایسه ای که از روند شکل گیری و پیروزی آن ها به دست آمده است، به جمع بندی جدیدی خواهیم رسید.
فرانسوی ها مبدأ و تاریخ تحقق انقلاب خود را سال 1789 می دانند که به «انقلاب کبیر فرانسه 1789» مشهور است. در حالی که چنان چه سقوط و سرنگونی نظام گذشته و تغییر بنیادین آن به نظامی نوین را مبدأ تاریخ تحقق هر انقلابی بدانیم، آن چه که در سال 1789 در فرانسه رخ داد در واقع انقلاب نبود؛ زیرا حکومت بوربون ها به ویژه سلطنت لویی شانزدهم تا سه سال بعد یعنی 1792 همان طور ادامه یافت و قبلاً ذکر شد حتی تندرو ترین رهبران انقلاب فرانسه اعتقاد به حفظ نظام سلطنت داشتند و در حقیقت لویی شانزدهم در سال 1792 با اعمال خیانت آمیز و در عین حال احمقانه ی خود زمینه ی تغییر نظام را فراهم کرد. با این وجود آن چه که در 1789 رخ داد با توجه به تعاریف فوق چیزی بش از یک رفرم سیاسی نیست. به ویژه که در مقایسه، آن چه در عمل از نظر ساختار سیاسی در فرانسه در شکل جمهوری به وجود آمد با آن چه در نظام سلطنتی مشروطه، سایر کشورهای اروپایی از طریق رفرم اصلاحات لازم را انجام دادند، تفاوت محسوسی وجود ندارد. روس ها در عوض مبدأ انقلاب خود را اکتبر 1917 یعنی نه ماه بعد از سقوط نظام سلطنتی رومانوف ها می دانند و آن زمانی است که بلشویک ها توانستند قدرت را از چنگ دولت موقت انقلاب خارج کنند و کنترل اوضاع را در دست بگیرند.
در حالی که بررسی تاریخی نشان می دهد که مبدأ تغییر و تحول واقعی در روسیه در فوریه ی 1917 می باشد، زمانی که کارگران کارخانجات پتروگراد دست به اعتصاب و شورش زده و سربازان پادگان این شهر از مقابله با آن ها خود داری کردند، نظام سلطنتی رومانوف ها از هم پاشید. در حیقیقت تحولات روسیه در سال 1917 در دو مرحله رخ داد که هیچ کدام شباهتی به انقلاب نداشت. تحولات ماه فوریه آن قدر خود جوش، ناگهانی، بدون رهبری، و بدون برنامه و صرفاً برای رهایی از قید استبداد بود که دقیقاً با تعریف ارایه شده شورش تطبیق می کرد و کمتر به یک انقلاب شباهت داشت. در عین حال آن چه که در اکتبر همان سال رخ داد انقلاب نبود، بلکه کودتایی بود که بلشویک ها علیه رقبای سوسیالیست و لیبرال خود انجام دادند که در دولت موقت حضور داشتند و منجر به سرنگونی دولت موقت و روی کار آمدن بلشویک ها گردید. و این در حالی بود که اکثریت گروه های سیاسی – اجتماعی فعال با آن ها موافق نبودند و حتی در انتخابات مجلس مؤسسان – که بعد از به دست گرفتن قدرت توسط بلشویک ها انجام شد - 25 در صد آرا به نفع کاندیداهای بلشویک ها بود که نهایتاً لنین مجبور شد دستور انحلال مجلس را صادر کند.
ولی بررسی تاریخ انقلاب اسلامی ایران نشان گر این واقعیت است که آن چه منجر به سقوط نظام شاهنشاهی در 22 بهمن 1357 شد انقلاب واقعی یا خیزش همگانی مردمی بود که رهبری پذیرفته شده از طرف مردم و برنامه ی از پیش تنظیم شده و اعلام شده برای جایگزینی نظام معینی داشت و به همین دلیل است که اسکاچپل نظر قبلی خود را مبنی بر این که «انقلاب ها خود می آیند ساخته نمی شوند» تغییر داد و اعتراف کرد انقلاب اسلامی ایران بر خلاف انقلاب های گذشتۀ خود نیامد، بلکه ساخته شد.(1)
در حالی که رفرم، حرکت اصلاحی تدریجی و در چار چوب قانون و از طریق نظام حاکم و در عین حال تحت فشارهای اجتماعی می باشد؛ شورش حرکتی خود جوش و مردمی است. و کودتا حرکتی توطئه آمیز، غیر قانونی و تسط گروهی اقلیت و در عین حال صاحب ابزار قدرت مادی علیه نظام حاکم، به منظور سرنگونی آن و به دست آوردن قدرت سیاسی می باشد و در آن گروه های اجتماعی نقش و دخالتی ندارند. در حالی که انقلاب حرکتی مردمی و در جهت تغییر بنیادین و ناگهانی ارزش های حاکم، ساختارهای سیاسی، رهبری و روش ها و توأم با خشونت داخلی می باشد.
تا کنون کمتر مشاهده شده است آن چه در فرانسه، روسیه و ایران رخ داده چیزی به جز انقلاب نامیده شود و آن هم ناشی از آثار عمیق سیاسی – اجتماعی است که بر جای گذارده اند. در حالی که چنان چه تعاریف فوق معیار طبقه بندی علمی قرار گیرند با توجه به بررسی مقایسه ای که از روند شکل گیری و پیروزی آن ها به دست آمده است، به جمع بندی جدیدی خواهیم رسید.
فرانسوی ها مبدأ و تاریخ تحقق انقلاب خود را سال 1789 می دانند که به «انقلاب کبیر فرانسه 1789» مشهور است. در حالی که چنان چه سقوط و سرنگونی نظام گذشته و تغییر بنیادین آن به نظامی نوین را مبدأ تاریخ تحقق هر انقلابی بدانیم، آن چه که در سال 1789 در فرانسه رخ داد در واقع انقلاب نبود؛ زیرا حکومت بوربون ها به ویژه سلطنت لویی شانزدهم تا سه سال بعد یعنی 1792 همان طور ادامه یافت و قبلاً ذکر شد حتی تندرو ترین رهبران انقلاب فرانسه اعتقاد به حفظ نظام سلطنت داشتند و در حقیقت لویی شانزدهم در سال 1792 با اعمال خیانت آمیز و در عین حال احمقانه ی خود زمینه ی تغییر نظام را فراهم کرد. با این وجود آن چه که در 1789 رخ داد با توجه به تعاریف فوق چیزی بش از یک رفرم سیاسی نیست. به ویژه که در مقایسه، آن چه در عمل از نظر ساختار سیاسی در فرانسه در شکل جمهوری به وجود آمد با آن چه در نظام سلطنتی مشروطه، سایر کشورهای اروپایی از طریق رفرم اصلاحات لازم را انجام دادند، تفاوت محسوسی وجود ندارد. روس ها در عوض مبدأ انقلاب خود را اکتبر 1917 یعنی نه ماه بعد از سقوط نظام سلطنتی رومانوف ها می دانند و آن زمانی است که بلشویک ها توانستند قدرت را از چنگ دولت موقت انقلاب خارج کنند و کنترل اوضاع را در دست بگیرند.
در حالی که بررسی تاریخی نشان می دهد که مبدأ تغییر و تحول واقعی در روسیه در فوریه ی 1917 می باشد، زمانی که کارگران کارخانجات پتروگراد دست به اعتصاب و شورش زده و سربازان پادگان این شهر از مقابله با آن ها خود داری کردند، نظام سلطنتی رومانوف ها از هم پاشید. در حیقیقت تحولات روسیه در سال 1917 در دو مرحله رخ داد که هیچ کدام شباهتی به انقلاب نداشت. تحولات ماه فوریه آن قدر خود جوش، ناگهانی، بدون رهبری، و بدون برنامه و صرفاً برای رهایی از قید استبداد بود که دقیقاً با تعریف ارایه شده شورش تطبیق می کرد و کمتر به یک انقلاب شباهت داشت. در عین حال آن چه که در اکتبر همان سال رخ داد انقلاب نبود، بلکه کودتایی بود که بلشویک ها علیه رقبای سوسیالیست و لیبرال خود انجام دادند که در دولت موقت حضور داشتند و منجر به سرنگونی دولت موقت و روی کار آمدن بلشویک ها گردید. و این در حالی بود که اکثریت گروه های سیاسی – اجتماعی فعال با آن ها موافق نبودند و حتی در انتخابات مجلس مؤسسان – که بعد از به دست گرفتن قدرت توسط بلشویک ها انجام شد - 25 در صد آرا به نفع کاندیداهای بلشویک ها بود که نهایتاً لنین مجبور شد دستور انحلال مجلس را صادر کند.
ولی بررسی تاریخ انقلاب اسلامی ایران نشان گر این واقعیت است که آن چه منجر به سقوط نظام شاهنشاهی در 22 بهمن 1357 شد انقلاب واقعی یا خیزش همگانی مردمی بود که رهبری پذیرفته شده از طرف مردم و برنامه ی از پیش تنظیم شده و اعلام شده برای جایگزینی نظام معینی داشت و به همین دلیل است که اسکاچپل نظر قبلی خود را مبنی بر این که «انقلاب ها خود می آیند ساخته نمی شوند» تغییر داد و اعتراف کرد انقلاب اسلامی ایران بر خلاف انقلاب های گذشتۀ خود نیامد، بلکه ساخته شد.(1)
پی نوشت ها:
Theda Skocpol, Opcit, P . 265.
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}